محمدمهدی دنیای مامان و بابا
محمدمهدی، مامان جون خیلی شیطون شدی. دیروز که نتونستیم ببریم پارک، تاآخر شب ولکن نبودی، همش میگفتی آب آب (تاب تاب)، دستات را هم به نشونه تاب تکون میدادی. خلاصه باباجون ساعت دوازده شب بردت، دم در آپارتمان ، نیم ساعتی موندی و هوایی عوض کردی بعد که اومدی بالا، بغل بابا پشت کامپیوتر به خواب ناز رفتی. الهی مامان قربونت بره. نوشته شده توسط مامان مریم
نوشته شده در پنج شنبه 90/2/22ساعت
5:23 عصر توسط محمدمهدی نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |